ای صاحب فال! خواجه تریاکی شده!
که این آشتی جستن از بهر چیست
نگه کن که تریاک این زهر چیست
الحذر ای صاحب فال! بدان و آگاه باش که در سر خواجه کلی سوال نهفته است! مگر قرار نبود تریاک بد باشد؟ پس چرا با آن آشتی کردی؟ تریاک را ببین! ببین که مثل زهر میماند! پس آن را دولتی نکن و قبح آن را در جامعه نریز!
مگر کز تو آشوب خیزد به شهر
بیامیزی از دور تریاک و زهر
ای صاحب فال! خواجه تو را نشناسد کی را بشناسد؟ تو روی پاهای خواجه بزرگ شدهای! باز با علم کردن این قضیه تریاک دولتی میخواهی فضای رسانهای کشور را به آشوب بکشی تا تحریمهای جدید آمریکا دیده نشود؟ همه چیز را بهم آمیختهای اما نخواهی توانست، زهرت خواهد شد.
ای شه صاحب قران خیز ز خواب گران
مرکب دولت بران نوبت وصل آن ماست
شاد باش که ایام جدایی به سر رسیده است. خواجه به تو گواهی میدهد که دیگر پرادو سوار نخواهی شد چون زود چپ میکند. ان شا الله در دولت بعدی خواهی بود و آنجا از پورشه کائن های وارداتی دولت سوار خواهی شد و لذتش را میبری. خواجه معتقد است بده ما هم باهاش یه بوق بزنیم.
سوگند و عشوه را تو سپر میکنی مکن
کو عهد و کو وثیقه که با بنده کردهای
ای صاحب جن و پری! پرونده تو در ماجرایی هنوز باز است اما تا از زندان بیرون میآیی شروع میکنی به قسم و آیه و لوس بازی و خط و نشان کشیدن! خواجه معتقد است نکن بیشعورجان! الان هم که بیرونی با وثیقه بیرونی! هی چرت و پرت میگویی دوباره میبرندت هلفدانیها
نان جو حقا حرامست و فسوس
نفس را در پیش نه نان سبوس
ای همان صاحب فال قبلی! چلوکباب که سهل است، حقا و انصافا همان نان سفت و بیات جو هم بر تو حرام است. هشدار که برای تو بهتر است نفس و منیت خود را کنار بگذاری تا هدایت شوی
که شد آخر حقیقت زهر و تریاک
مخور غم سیدا اندیشه بگذار
ای صاحب فال! خواجه میگوید حقیقت مثل زهر و تریاک تلخ و گزنده است.(حتما میگویی این را قبلا هم گفتیم اما آنقدر مهم است که صدبار دیگر هم خواجه معتقد است حقیقت مثل تریاک تلخ است. البته برای خود من هم عجیب است چرا خواجه اینهمه روی تریاک کلید کرده است! نکند تا دیده تریاک دولتی میدهند دارد زمینه تریاکی شدن را آماده میکند؟ الله اعلم) خلاصه اینکه ای صاحب فال! حقیقت مثل تریاک تلخ است. غم دوران را مخور که روزگار سپری خواهد شد و تحریمهای جدید آمریکا موسوم به "سیدا" (CIDA) هم از یادها خواهد رفت