خاطراتت را قورت بده!
سرشناسه :خاطره، حاجآقا، 1313
عنوان و نام پدیدآورنده :خاطراتت را قورت بده/ حاجآقا خاطره/ (برای)ثبت در تاریخ
مشخصات نشر :کیش، انتشارات حذف آثار امام، 1395
مشخصات ظاهری :معمم، قد:176 وزن:100
وضعیت فهرستنویسی :اشرافی
موضوع :داستانهای ماجرایی، داستانهای تخیلی
رده سنی :پ تا خ
ردهبندی کنگره :/ع4ب2/ 1395HM747/
بخشهایی از متن کتاب:
با هلیکوپتر از تهران پیغام آوردند. پرسیدم چرا پیغام را تلفنی ندادهاند که معلوم شد خیلی محرمانه بوده است. عفت و فاطی و فائزه و محسن و یاسر و بقیه را صدا کردم تا نامه را بخوانیم. جای مهدی خالی بود. بچهها دیر آمدند و خورشید جزیره غروب کرد. هوا تاریک شد. فائزه به خاطر تاریکی غُر میزد. به محافظها گفتم نور صحنه را زیاد کردند.
ناگهان در زدند، عفت گفت "حتما کسی پشت دره". فاطی رو به عفت پرسید "اگه کسی پشت در نبود چیکار کنیم مامان؟ شما توصیهتون چیه؟". خندیدیم.
محافظها با هلیکوپتر خبر آوردند که حسن روحانی پشت در است. بین 78 محافظ با زیرشلواری و جلیقه ضدگلوله رفتم توی حیاط. الان سالهاست ویلاهای کیش حیاط دارند. با حسن دست دادم. او هم با من دست داد. الان سالهاست آدمها دست دارند. حسن سلام کرد. من هم سلام کردم. الان سالهاست مردم به هم سلام میکنند. رفتیم تو. الان سالهاست میریم تو.
هرکار کردم پاکت حاوی نامه باز نمیشد. معلوم بود فرستنده حسابی در نامه را تفمالی کرده(است). حسن گفت" خب پارش کن". دیدم حرف حساب میزند. زیر چشمی نگاهش کردم. داشت کیف میکرد. گفتم" یادت نرفته که چند درصد رای داشتی؟". خودش را جمعوجور کرد.
دل توی دل هیچکس نبود. پاکت را پاره کردم.
ناگهان بوی مهدی همهجا پیچید. فقط بوش کمی قاطی داشت. زنگ زدم بند مهدی را از رحیمی دورتر کنند. یاسر طاقت نیاورد و ترجیح داد با تلفن امور اسبهایش را پیگیری کند. عفت هم بلند شد رفت رفسنجان.
توی نامه نوشته بود "نامردا! خداییش چطور دلتون اومد بدون من برید کیش؟!"
بستنی قیفی از دست فائزه افتاد و ریخت. هلیکوپتر دیگری آمد و خبرداد که هلیکوپتر آورنده نامه سقط شده است. همه تا یک ساعت گریه کردیم. بعد رفتیم لب ساحل طرح اصلاح و بهسازی نوار ساحلی غرب جزیره کیش و هتل ترنج را با حسن افتتاح کردیم. شب شد. خوابیدیم.