سلام عموی خوبم! حالتان خوب است؟ دماغتان چاق است؟ اگر از حال ما هم بپرسی خواهیم گفت مگه دکتری؟

عمو عزت ما خیلی شما را دوست داشتیم و داریم. شما به نوبه خود از معدود افرادی بودید که همیشه از همه طرف برایتان می‌بارید، از چپی و راستی و حزبی و دولتی و غیر دولتی و از همه‌جا انتقاد بجا و بی‌جا بود که می‌بارید اما...اما شما هیچ‌وقت دهان به فحش و دری وری که هیچ، حتی زبان به یک شکایت ساده هم باز نکردید چه برسد به‌اینکه بخواهید منتقدان را بفرستید جهنم که سردشان نشود... .

خلاصه هرچه بیشتر انتقاد می‌کردند شما هم در جواب بیشتر کانال افتتاح می‌کردی و به همه منتقدان درس پشتکار می‌دادی... .

ما تازه داشتیم عادت می‌کردیم که می‌شود به هرچیزی خندید حتی اگر رامبد میان‌سال بیاید توی تلویزیون و بگوید دو وَ دو وَ دو بووم بووم بووم... ما تازه داشتیم به بچه‌هایمان یادمی‌دادیم که اگر نوشیدنی شان‌اشتاخ بخرند می‌توانند سوار لکسوس بشوند و... .

عموی خوبی‌ها! ما تازه داشتیم یاد می‌گرفتیم که خریدهای روزانه‌مان را از ده بیست سی چهل پنجاه شصت هفتاد هشتاد نو صد انجام بدهیم تا شاید ماهی ۷میلیون تومان برنده بشویم و اگر ماهی ۷میلیون تومان برنده شدیم باید ماشینی که همیشه آرزویش را داشتیم بخریم... .

این‌ها که هیچی! ما تازه داشتیم آماده می‌شدیم که حتی وسط اذان هم اگر یک‌هو آن پایین صفحه تلویزیون آرم شبکه‌ آمد و بعد یک‌هو یک خانمی شروع کرد به تبلیغ کرم حلزون و خرچنگ و کوسه و ماهی‌تابه و کباب‌پز و... تعجب نکنیم.

خلاصه این‌که تازه داشتیم به خیلی چیزها عادت می‌کردیم که رفتی... . از آن‌جایی که هر آمدنی را رفتنی است، شما هم رفتی و ما ماندیم و خاطرات‌تان؛ خدا حفظ‌تان کناد... .

خدایا چنان کن سرانجام کار، تو خشنود باشی و ما سرفراز

از طرف دوست‌دارانت در بزنگاه

عمو جان! عزت زیاد. یاعلی.


از منتشر کنندگان:

مجله طنز و کاریکاتور بزنگاه